آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
سررسید دÙتر روز است نه شب
عشق سوادی شبانهست که دراز است و قلندر پیدا
جان به جانآÙرین تسلیم نمیشود
بازگشت همه به سوی او نیست
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه پس که اینطور
آه پس که اینطور
دست به قنداق نمیرود
تÙÙ†Ú¯ غلا٠میشود
جهان اصلا نمیچرخد، راه هم نمیرود
روز به شب نمینشیند
روز به شب نمینشیند
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه پس که اینطور
آه که اینطور
آه پس که اینطور
بهرام گور از پله بالا نمیرود
آهو به دست هیچکس آرام نیست
غزل در کوچه روانه نیست
غزل در کوچه روانه نیست
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
معشوق همیشه پابرجاست
تکرار نمیشود همه چیز
شب وصل قبل از تولد نیست
عقل یک لاستیک Ùرسوده نیست، گیر کرده در Ú¯Ù„ Ùˆ لای
مغز نیست یک مخابرات متروکه
مغز نیست یک مخابرات متروکه
مغز نیست یک مخابرات متروکه
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور
آه که اینطور...