بیابان را سراسر مه گرÙته است
بیابان را سراسر مه گرÙته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان را سراسر مه گرÙته است
بیابان خسته
لب بسته
Ù†Ùس بشکسته در هذیان گرم مه
عرق می ریزدش آهسته از هر بر
بیابان خسته
لب بسته
Ù†Ùس بشکسته در هذیان گرم مه
عرق می ریزدش آهسته از هر بر
سگان قریه خاموشند
در شولای پنهان
می گوید به خود عابر
بیابان را سراسر مه گرÙته است
بیابان را سراسر مه گرÙته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان خسته
لب بسته
Ù†Ùس بشکسته در هذیان گرم مه
عرق می ریزدش آهسته از هر بر
بیابان را سراسر مه گرÙته است
با خود Ùکر Ù…ÛŒ کردم Ú©Ù‡ مه گر همچنان تا ØµØ¨Ø Ù…ÛŒ پایید
مردان جسور از Ø®Ùیگاه خود به دیدار عزیزان خود باز Ù…ÛŒ گشتند
سگان قریه خاموشند
در شولای پنهان
می گوید به خود عابر
بیابان را سراسر مه گرÙته است