دل می‌رود ز دستم صاØبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی‌شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
دیدار آشنا را
دیدار آشنا را
ای صاØب کرامت شکرانه‌ی سلامت
روزی تÙقدی Ú©Ù† درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
دل می‌رود ز دستم صاØبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
دیدار آشنا را
دیدار آشنا را
ده روز مهر گردون اÙسانه است Ùˆ اÙسون
نیکی به جای یاران Ùرصت شمار یارا
آسایش دو گیتی تÙسیر این دو Øر٠است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
با دشمنان مدارا
با دشمنان مدارا
با دشمنان مدارا
با دشمنان مدارا
با دشمنان مدارا
ای صاØب کرامت شکرانه‌ی سلامت
روزی تÙقدی Ú©Ù† درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
درویش بی‌نوا را
دل می‌دود د٠دَدَم داØب‌دÙدان دÙدا دا
دردا که داز بنهان داهد دد آشکارا
کشتی‌‌شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
دیدار آشنا دا
زان یار دلنوازم شکری‌ست با شکایت
گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این Øکایت